سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اى اسیران آز باز ایستید که گراینده دنیا را آن هنگام بیم فرا آید که بلاهاى روزگار دندان به هم ساید . مردم کار ترتیب خود را خود برانید و نفس خود را از عادتها که بدان حریص است باز گردانید [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 88 اسفند 4 , ساعت 4:38 عصر

تمام شد غم تاریخی بشر
جهان با هزار دهان تو را به ستایش نشسته است
.

دنیا از هزار دریچه آمدنت را کل می‏کشد. آمدنت، بشارت صبح است برای شب‏های تاریک بشر؛ بشارت رهایی است برای پرندگان دل‏مرده؛ مژده باران است برای دشت‏های حسرت به دل. زمین در خود مچاله شده است؛ جهان از ستم خسته، چشم‏ها به در سپید و فریادها در گلو خفه شده است.

مبارک باد پادشاهی‏ات بر عالم! دنیا از امروز نفس راحتی می‏کشد. هستی، در سایه‏سار ولایت تو آرام می‏گیرد.

پادشاهی‏ات، امان‏نامه آسمان‏ها و زمین است! مژده آمدنت، بادها را این‏چنین عاشق و آواره کرده است.

به اشتیاق توست که درختان، ایستاده‏اند.

به احترام توست که کوه‏ها قیام کرده‏اند.

روز پادشاهی توست؛ روز تاج‏گذاری دوباره عدالت، روز بر تخت نشستن عزت، روز پایان اندوه، روز لبخندهای فراگیر، روز شادی همگانی، روز خوش‏بختی خاکیان، روز تحیت و سلام مدام فرشتگان، روز روزهای خوش آینده، روز لحظه‏های مبارک و شیرین، روز چشم‏انتظاری جهان.

تمام شد غم تاریخی بشر امشب و روزگار یقین در خودش نمی‏گنجد  

روز توست؛ روز ولایت باشکوه تو، روز امامت تو و چشم‏روشنی دین، روز امامت تو و احیای قرآن، روز امامت تو و شکوفایی «معروف»، روز امامت تو و براندازی «منکر»، روز امامت تو و تحقق آرزوها.

تو حسن ختام یازده آغاز تا ابد؛ آخرین بازمانده خاندان کرامتی، آخرین باقی‏مانده خداوندی در زمین. ای ذخیره همیشه خدا برای روزهای مبادا، برای روزهای سخت انسان، رؤیای دیرسال عدالت در جهان. سرنوشت محتوم عالم...!

جهان در پوست خود نمی‏گنجد؛ از این همه شادی فراگیر. از این همه خوش‏بختی... .

سلام بر تو و بر سجده‏های افلاکی‏ات!

سلام،وقت آن است که از پشت پرده غیبت بیرون آیی؛ که زخم فدک، دیری است لب به شکایت گشوده است.

بیا تا زمین را از خواب غفلت بیدار کنی؛

تا مرهمی باشی بر دردهای زینب علیهاالسلام .

هنوز سر بریده حسین علیه‏السلام ، در انتظار انتقام توست!

آتش سینه فاطمه علیهاالسلام ، خنکای ظهور تو را می‏طلبد!
خداوند، سرنوشت زمین را به تو سپرده است.
در این ثانیه‏های تازه، در این شکوه دیرین‏سال رحمت که امروز این‏گونه سرشار است، پای هر دریچه ستاره‏ای می‏درخشد و هیاهویی است آغاز روزی این چنین را؛
آغاز امامت نور، آغاز امامت آخرین ستاره بیدار.
شایسته ایستاده‏ای و چراغ‏های راه، در سرانگشتان اشارتت روشن شده است.
شایسته ایستاده‏ای و خورشید، بر پلک‏های آفتابی‏ات سجده برده است.
شایسته ایستاده‏ای و این آغاز روزهای انتظار است.
این روز فرو خفته را برانگیخته‏ای در صبحی روشن؛ آخرین وعده الهی محقق شده است.
شایسته ایستاده‏ای و بر شانه‏های استوارت، بهار بوسه داده است؛ حضور روشنت امید این روزهاست.
شایسته ایستاده‏ای و اشتیاق امامتت، این فرودست را به فرادست پیوند زده است.
زمین در پوست خود نمی‏گنجد و چراغ‏های هدایت، در دست‏های مهربانت روشن است.
تو آن سایه مهربانی که وعده حتمی خداوندی برای این روزهای مکرر و مکدر. وعده نور، جذبه فلق است و کرانه‏های آسمان، خلاصه شده در چشم‏هایت.
جذبه فلق است و اولین روزی که ردای امامت به تن کرده‏ای.
جذبه فلق است و روزی سرشار از آینه.
نجوای گداخته‏ام را به شور، در جای جای خاک رها کرده‏ام.
جهانی در مقابل شکوهت خم شده است. نعمت، بر ما تمام و شب چون روحی سرگردان، در بیابان‏های پیکر خویش فرو ریخته است و روز با برقی از دیدگان سرشارت آغاز شده است. بوی بابونه فضا را آکنده است؛ اولین روز امامتت، اولین روزی است که جهان، با شوق در جذبه نورت ته‏نشین شده است.
امروز اولین روزی است که خداوند سرنوشت زمین را به تو سپرده است.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ